با خودم تنها یک کلمه را تکرار می کنم:صبوری.صبوری.صبوری.

در خودم تنها یک چیز را جستجو می کنم:خاطراتت.خاطراتت.خاطراتت.

از خودم تنها یک انتظار خیلی بزرگ دارم:سکوت.سکوت.سکوت

پی نوشت:دوست بسیار خوبی یافته ام که ساعتها روبه رویم می نشیند و از مهران می شنود.خیلی ها پس از پروازش گمان می کردند که باید در برابرم مهران را فراموش شده جلوه دهند تا خاطرم آزرده نشود.با این دوست اما به همان جاهایی می روم که با مهران می رفتم.می نشیند و با صبری عجیب می گذارد دل خالی کنم از خاطرات و دلتنگی ها.خدا همیشه برایم یک هدیه ناخواسته در جیب دارد.