زندگي هديهاي عجيب و بامزه است.اول كار به اين هديه ارزش زيادي مي بخشيم.گمانمان بر اين است كه زندگي ابدي دريافت كردهايم.بعد از مدتي قدر آن را نميدانيم.تازه به اين فكر ميكنيم كه زندگي چقدر كوتاه است.حاضر ميشويم آن را دور بيندازيم.سپس متوجه ميشويم كه نه يك هديه بلكه درست يك امانت است. پس سعي ميكنيم لايق و سزاوارش باشيم.هر چه پيرتر ميشويم بايد ذوق بها دادن به زندگي را بيشتر نشان دهيم.بايد باريكبين و هنرمند شد.مهم نيست كدام احمقي ميتواند در ده يا بيست سالگي از زندگي لذت ببرد. مهم اين است كه كدام عاقلي ميتواند تا پايان خط از بودن لذت ببرد.
پينوشت (1): دل من! باز مثل سابق باش/ با همان شور و حال عاشق باش/ مهر ميورز و دم غنيمت دان / عشق ميباز و با دقايق باش / عقل هم خواستي اگر باشي / عقل سرخ گل شقايق باش.
پينوشت (2): اين پست را به درخواست دوستي نوشتم كه به معناي تمام كلمه برادر مهران بود.نه از ان برادرها كه تنها سند آشنائيشان با انسان يكساني در حروف نام خانوادگي است. از ان برادرها كه مهران پرميكشيد براي ديدنش. تنها دوستي كه مهران يك ساعت پيش از رفتنش دلتنگش شد.
پينوشت (۳):راستي متن بالا برگرفته از آخرين صفحات كتاب " اسكار و خانم صورتي " است. از آن كتابهاي باريك كه فقط كافيست يك بار آن را بخوانيد تا براي چند روز هم كه شده عاشق زندگي شويد.